من در سيماي شعر، قافيه را ديدم كه به شعر قيافه مي بخشيد؛ اما گاه موج معني كرانه هاي شعر را درهم مي شكست و آن را سپيد و آزاد مي ساخت.
من سايه را صادق ترين عاشق خورشيد ديدم ، چون به محض رويت او ، جان مي بازد و همه هستي اش را مي پردازد.
سایه چون طلعت خورشید بدید
نكند ســـجده، نجــنبد، چه كند؟!
من هوای نفس را چونان اسبی سرکش دیدم که سوار خود را در اوج تاختن در اعماق دره های نیستی سرنگون می کند.
من یلان نستوه و پهلوانان بشکوه را دیدم که صخره سنگ های خارا را در هم می شکستند ، اما با شنيدن سخني نابهنجار برمي آشفتند.
من ملت هایی را دیدم که فوتبال را باطل السحر همه مشکلات خود کرده بودند. فوتبال به عنوان مواد مخدری همه مشکلات را در سایه سار خود پنهان کرده بود.
ادامه دارد....
شفیعی مطهر
دل دیدنی های شهر
سرب و سراب(۱۶۷)
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
وب نامه شفیعی
مطهر و
آدرس
modara.LoxBlog.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.